اهمیت دادن به نظر دیگران در صورت افراطی بودن میتواند آسیبهای فراوانی به دنبال داشته باشد. بیشتر ما به این آگاه هستیم.
«کاش نظر دیگران برایم مهم نبود!» این از آن «کاش» هایی است که ممکن است از ذهن همه ما گذشته باشد.
اینکه شبیه سوپر من که گلوله در او نفوذ نمیکند، ما هم در مقابل قضاوتهای دیگران رویینتن باشیم. یعنی عین خیالمان نباشد که بقیه در مورد ما چه فکری میکنند. اما این یک فانتزی است که به هیچ درد ما نمیخورد. ما از آهن نیستیم؛ ما آدمیم و مدام با خودمان کلنجار میرویم که با آن گلولههای لعنتی چه کار کنیم.
ما احتمالا در آرزوی یک سطحی از قدرت روانی هستیم که تمام ناامنیهای ما دود بشود برود هوا و حس کنیم به کل دنیا تسلط داریم؛ اما واقعیت این است که مقابله با اهمیت دادن به نظر دیگران اصلا کار راحتی نیست.
با خودمان روراست باشیم، نظر دیگران برای ما مهم است و در حال و روز ما تاثیر میگذارد. حالا چه کار میشود کرد؟
اهمیت دادن به نظر دیگران چند دلیل مهم دارد. بخشی از این اهمیت دادن به دلایلی که در ادامه به آن اشاره میکنیم طبیعی است. بخشی از آن غیر طبیعی و نشانه نقاط کوری است که میتوانیم در مسیر بلوغ آنها تبدیل به نقاط قدرت خود کنیم.
۱. ذات انسانی خودمان را بپذیریم
«من ضعیف نیستم که قضاوت مردم برایم مهم است. من آدمم! طبیعی است برایم مهم باشد که دیگران در موردم چه فکر میکنند».
این جملهای است که باید به خودمان بگوییم تا از دست خودمان عصبانی نباشیم که چرا اهمیت دادن به حرف دیگران دست از سرمان بر نمیدارد. حالا این مردم میخواهد خانواده و دوست و آشنا باشد یا لایه دورتر یعنی همکاران و همسایهها و بقیه.
چرا طبیعی است؟ جوابش ساده است. چون ما دیوانه نیستیم که بخواهیم اهمیت دادن به نظر دیگران را کلا کنار بگذاریم، اتفاقا سالم و طبیعی هستیم که اینطوریم.
اهمیت دادن به نظردیگران باعث میشود بتوانیم همدلی کنیم، دلسوز باشیم و به درد دوستی با دیگران بخوریم. یعنی قدرت پیدا کردن دوست جدید از همین اهمیت دادن به نظرات دیگران میآید.
نحوه مواجهه با نظرات دیگران را یاد بگیریم
در واقع نظرات دیگران ضرورتا گلوله نیست که احتیاج به ضد گلوله بودن داشته باشیم. برعکس همین برداشتهای متفاوت آدمها در مورد ماست که باعث همدلی، شفقت، دلسوزی و دوستیهای عمیق و لذتبخش میشود.
پس سوال درست این نیست که چطور بیخیال شویم و از اهمیت دادن به نظر دیگران بکشیم، سوال درست این است که چطور فکر و حس خودمان را مدیریت کنیم. چطور در عین اهمیت دادن به دیگران، استقلال شخصیتی خود را نیز حفظ کنیم.
در واقعه نحوه مواجهه درونی ما با قضاوتهای دیگران است که تعیین میکند به ضرر ما تمام شوند یا به نفعمان.
بنابراین سوال درست این است:«چطور افکار و احساساتم را در مقابل برداشتهای دیگران از خودم مدیریت کنم، نه اینکه چطور نادیدهشان بگیرم».
اگر برای مدیریت ذهنمان در مقابل نظرات دیگران نیاز به کمک داشته باشیم، جلسات کوچینگ میتواند برایتان موثر باشد.
۲. بدانیم که چرا نظر دیگران برایمان مهم است
بسیاری از مکانیزمهای روانی ما، ریشههای تکاملی دارند. یعنی اگر نبودند منقرض شده بودیم. موضوع این مقاله فقط یکی از آنهاست.
از نظر زیستی هوش و جامعه پذیری ما به عنوان ابرقدرتهای ما است که به مرور تکامل پیدا کرده و با حیوانات متفاوتمان کرده وگرنه از نظر سایر ویژگیها مثل قدرت فیزیکی در مقابل سایر گونههای زیستی بهتر که نیستیم هیچ، میشود گفت افتضاح هستیم.
چیزی که ما را متمایز کرده و ضامن بقای ما بوده، هوش و توانایی ما برای تشکیل ساختارهای اجتماعی پیچیده بوده است.
مغز، طرد اجتماعی را با مرگ مرتبط میکند
در اکثریت تاریخ بشریت، ما در قبایل کوچکی زندگی میکردیم که همه برای بقا به یکدیگر وابسته بودند. در این قبایل، طرد اجتماعی میتوانسته کشنده باشد. اهمیت دادن به نظر دیگران ویژگی زیستی ماست.
حالا با دانستن این ریشه میشود درک کرد که مغز ما طوری تکامل یافته است که طرد اجتماعی را با مرگ مرتبط میکند؛ به همین دلیل است حس طردشدگی از سمت دیگران اینقدر دردناک است.
بخشی از وابستگی ما به اجتماع اصلا دست خودمان نیست که بخواهیم با آن بجنگیم. مغز ما اینطوری تکامل پیدا کرده. اهمیت دادن به نظر مردم بخشی از ضرورتهای بقای ما بوده است.
اما به دلیل هوشمان، یادگیری کنار آمدن با احساسات مربوط به وابستگی اجتماعی هم، بخشی از انسان بودن است.
۳. دایره افراد اطرافمان را محدود اما باکیفیت کنیم
«قبیلهات را دوست نداری؟ تغییرش بده!».
درست است که این غریضه بقا در ما وجود دارد. اما ما حالا نسبت به یک انسان اولیه اولا با طرد شدن نمیمیرم، دوما آنقدر هوشمان رشد کرده که یاد بگیریم حسمان را مدیریت کنیم و سوما اگراطرافیانمان درکمان نمیکنند میتوانیم دایره آدمهای دور و برمان را تغییر دهیم.
درواقع ما حالا میتوانیم خودمان قبلیهمان را انتخاب کنیم و این یکی از بهترینجنبههای زندگی مدرن نسبت به زندگی در جنگل است. یعنی آنطور که اجداد ما زندگیمیکردند.
دنبال افرادی با ارزشهای مشترک باشیم
در صورت طرد شدن یا جدا افتادن، میتوانیم افراد جدیدی برای ارتباط پیدا کنیم. میتوانیم در دایره افرادی که خودمان انتخابشان میکنیم برای خودمان اعتبار بسازیم، فقط کافی است تصمیم بگیریم که دلمان میخود چطور افرادی را تحت تاثیر قرار دهیم و اصلا چه کسی ارزش این را برای ما دارد که به فکر تحت تاثیر قرار دادن او باشیم.
ما میتوانیم افرادی را انتخاب کنیمکه ارزش های فردی مشترکی با ما دارند و این باعث میشود اهمیت دادن به نظر دیگران برایمان آنقدرها هزینهبر و آسیبزننده نباشد.
مشکل خیلی از افراد این است که جماعت بیفایدهای را دور خودشان جمع کردهاند و دلشان میخواهد از همه نوع آدم با هر سطح فکریای تایید بگیرند.
شاید لازم باشد به جای اینکه به دنبال گرفتن تایید از همه نوع آدمباشیم، دایره افراد خاصی را انتخاب کنیم که نظرشان واقعا ارزش تمرکز کردن دارد.
۴. ارزشهای فردی خودمان را پیدا کنیم
گاهی اوقات، زیاد اهمیت میدهیم چون ارزشهای فردی مشخصی نداریم.
اگر متوجه شدیم که بیش از حد به آنچه مردم در موردما فکر می کنند اهمیت می دهیم، ممکن است به این دلیل باشد که چیز مهمتری برای اهمیت دادن نداریم.
مهم بودن نظر دیگرانزمانی خطرناک است که ندانیم نظر خودمان دقیقا چیست. در چنین وضعیتی مدام با هر قضاوت و و نظر جدیدی از این سو به آن سو میرویم، بدون اینکه بتوانیم ثبات و انسجام درونی را تجربه کنیم.
اگر چیزی واقعا برایمان مهم باشد و نسبت به ارزشمندی آن مطمئن باشیم، دیگر زیاد به نظرات دیگران اهمیت نمیدهیم. هزینهاش که مسخره شدن از طرف دیگران است را میپذیریم و به راهمان ادامه میدهیم.
از قضا این همان زمانی است که مردم به ما احترام می گذارند. یعنی زمانی که دیگر برایمان مهم نیست مردم در مورد ما چه فکر میکنند.
اهمیت دادن به نظر مردم وقتی نمیدانیم چه میخواهیم
ما ممکن است به موقعیتی نه بگوییم که از نظر دیگران یک فرصت ارزشمند است، اما از نظر ما ارزش تجربه کردن ندارد. یا برعکس ممکن است انجام کاری از نظر دیگران دیوانگی محض باشد، اما ما بخواهیم تجربهاش کنیم.
ساختمانی در حال سوختن را تصور کنید که نوزادی در آن گیر افتاده و ما تنها کسی هستیم که میتواند آن بچه را نجات ندهد. در این صورت، برایمان مهم نیست که دیگران چه فکر میکنند.
احتمالا بدون تردید وارد آتش میشویم حتی اگر این کار از نظر دیگران دیوانگی باشد. درصد نوعدوستی و احساس وظیفه و مسئولیت ما نسبت به آن نوزاد چیزی نیست که به خاطر آن نظر دیگران را بپرسیم و بعد اقدام کنیم.
اهمیت دادن به نظر دیگران در چنین شرایطی اصلا موضوعیت ندارد. البته این یک مثل اغراق آمیز است، اما این اصل در زندگی روزمره هم صدق میکند.
بنابراین، از خود بپرسیم: چه چیزی در زندگی ما آنقدر مهم است که حاضریم به خاطرش مسخره شویم؟
اگرنتوانستیم به راحتی به این سوال پاسخ دهیم مشکل جای دیگری است. یعنی باید ارزش های فردی خودمان را پیدا کنیم. یکی از دستاوردهای ارزشمند جلسات کوچینگ یافتن ارزش های فردی است.
شما میتوانید از طریق فرم زیر همین حالا یک جلسه کوچینگ رایگان ثبت نام کنید:
من فرشته سلیمانیان کوچ مورد تایید فدراسیون بینالمللی کوچینگ هستم.
برای ثبت نام در یک جلسه کوچینگ رایگان، فرم زیر را پر کنید
۵. بدانیم که اهمیت دادن به حرف مردم ریشه در مساله عزت نفس دارد
اهمیت دادن بیش از حد به دیگران گاهی از عزت نفس پایین ناشی میشود. اینکه مدام این مشغولیت فکری را داشته باشیم که :«دیگران در موردم چه فکر می کنند؟»، یعنی ارزشمندی خود را به میزان تاییدی که از دیگران میگیریم مشروط کردهایم.
درصورتی که عزت نفس نه از بیرون که از درون ما باید تغذیه شود. آیا آنقدر برای حرف و نظر خودمان احترام قایل هستیم که دیگران نتوانند آنرا برای خودمان زیر سوال ببرند؟
ممکن است ارزشهای فردی خودمان را داشته باشیم اما به دلیل عزت نفس پایین نتوانیم به آنها پایبند بمانیم. این کشمکش به خصوص در زمان تصمیمهای مهم زندگی مثل انتخاب مسیر شغلی ویژهای پیدا میکند.
۶. بدانیم که اهمیت دادن به نظر دیگران موجب ترس از تصمیمگیری میشود
در نهایت اهمیت دادن به حرف مردم زمانی یک آژیر قرمز محسوب میشود که مبنای تصمیمات ما قرار بگیرد. یعنی اینکه اجازه بدهیم مهم بودن نظر مردم برایمان تبدیل به یک معیار برای انتخابهایمان شود.
اهمیت دادن بیش از حد به دیگران میتواند مارا در زندگی متوقف کند. برای تصمیمات سرنوشتساز مثل انتخاب شغل، مهاجرت یا ازدواج، این تنها خودمان هستیم که میتوانیم به یک جمعبندی درمورد تصمیم درست برسیم، اما اهمیت دادن به نظر مردم، موجب ترس از تصمیمگیری است.
نگرانیم تصمیماتی که برای زندگیمان میگیریم مورد تایید اطرافیانمان نباشد و از موضع خود پا پس میکشیم تا رضایت دیگران را داشته باشیم. بهای اهمیت دادن به قضاوت دیگران در چنین موقعیتهایی چیست؟ نارضایتی درونی ما و دورشدن از رویاهایمان است.
شاید لازم باشد برای شروع، صراحت و جراتورزی را در مورد موضوعاتی کوچک تمرین کنیم تا بتوانیم در مواردی مهمتر، آنچه درونمان میگذرد را بدن ترس از قضاوت یا طرد شدن، با دیگران درمیان بگذاریم؛ در چنین موقعیتی اهمیت دادن به نظر دیگران یک تهدید برای تصمیات مهم زندگی ما محسوب نمیشود. این باعث میشود بتوانیم روی آنچه که فکر میکنیم برای مناسب و ارزشمند است ثابت قدم بمانیم.
سخنی از کوچینگو
در نهایت، به به مجموعهای از مهارتهای توسعه فردی نیاز داریم که مجموع آنها مثل یک چرخه همدیگر را تقویت میکنند. در صورت رشد شخصیتی، ما هیچ وقت نه تماما بیخیال حرف مردم میشویم نه بیخیال حرف و نظر خودمان.
اهمیت دادن به نظر دیگران نه خوب است نه بد. نکته در تنظیم میزان این اهمیت با توجه به شرایط درونی و بیرونی زندگی ماست.
ما تعامل میکنیم، مشورت میگیریم و در نهایت بر سر موضوعاتی که برایمان ارزش پایداری دارند میمانیم؛ خواه مورد تایید دیگران باشد، خواه نباشد.