زندگی، آدم را تغییر میدهد. اگر پذیرای آن باشیم و به استقبالش برویم با درد کمتر. اما اگر به ماهیت تغییر پذیر زندگی آگاه نباشیم رنج خواهیم کشید. اگر تصمیم به مهاجرت گرفتیم، باید بدانیم این یکی از آن بهانههایی هست که باعث شروع یک تغییر درونی و بلوغ میشود. اندوه و دلتنگی یک تجربه درونی است، تغییر مختصات جغرافیایی کار و زندگی زندگی یک تغییر بیرونی است.
مه است که بگذاریم این تغییر درونی، تحولی درونی به سمت رشد و بلوغ بیشتر را رقم بزند. اگر نگذاریم به جای رشد، آسیبی را تجربه خواهیم کرد که شاید تا سالها نتوانیم از بار آن خلاص شویم.
یکی از هشدارهای ثابت سازمان بهداشت جهانی، هشدار در مورد تاثیر مهاجرت بر سلامت روان و ذهن افراد است. از مهاجرانی که به دلیل جنگ پناهنده میشوند در این مقاله گذر میکنیم که آسیبهایی متفاوت و خطرناکتری را از سرمیگذارانند.
اما حتی وقتی با جبرهایی مثل حس عدم پیشرفت یا فشار اقتصادی تصمیم به مهاجرت میگیریم، هنوز هم سلامت روان ما تهدید میشود. چرا؟
در این مقاله به به آن حالات روحی میپردازیم که در مهاجرت به بیشتر افراد دست میدهد. کم یا زیاد باید خودمان را برای دلتنگی به واسطه دور شدن از اقلیم خودمان آماده کنیم. این هم یکی از آمادگیهای ضروری برای مهاجرت است. چیزی که به عنوان غم غربت میشناسیم. غمی که اگر به صدایش گوش دهیم خواهیم توانست آن را بپذیریم و نگذاریم ما را از حرکت کردن به سمت جلو و ساختن زندگی جدید، باز بدارید.
۱. کنار آمدن با غم غربت با خودشناسی بیشتر
من که هستم؟ چه چیزی هستم؟ از زندگیام چه میخواهم؟ مهاجرت یک جنبه پررنگ هویتی داشته باشد. شاید لازم باشد بخشهایی از خودمان را برای خودمان باز تعریف کنیم و مسیر یک خودشناسی را شروع کنیم. هویتی که یک عمر با فضاهایی مربوط به اقلیم و زبان و تارخ و فرهنگ گره خورده بود، حالا جنبهای ورای یک موقعیت فرهنگی خاص پیدا خواهد کرد.
من که هستم؟ چه هستم؟ از زندگیام چه میخواهم؟ با فاصله گرفتن از محیطهای آشنای قدیمی، حس از دست دادن و فقدان با ماست. نه فقط از دست دادن آدمها و فضاهای امن و آشنا. بلکه حس از دست دادن «خودی» که قبلا بودهایم. این چالش میتواند ما را در مسیر یک خودشناسی عمیق و جدید قرار دهد. همچنین شاید لازم باشد مدام هدف از مهاجرتمان را به خاطر بیاوریم، تا بدانیم قرار است در مقابل این سختی، چه چیزهایی به دست بیاوریم.
خلوت کردن با خود
خلوت کردن با خود را قدر بدانیم. البته بخواهیم یا نخواهیم دو روبرمان پس از مهاجرت، خلوت خواهد شد. اما این جبر را تبدیل به یک انتخاب خود خواسته کنیم. به چشم یک وسیله یا فرصت برای نگاه انداختن به درون خودمان به آن نگاه کنیم. بهتر است برای فرار از تلخی غم غربت، با درون خودمان ارتباط برقرار کنیم و به صدای این غم گوش بدهیم.
روزانه نویسی در مورد احساسات
ترسها و غصهها گاهی وقتی بیان میشونند قدرت تخریبگر خود را از دست میدهند. نوشتن، یک نوع بیان کردن است. بیان کردن آنچه که حس میکنیم و آنچه که به آن فکر میکنیم. نوشتن از دیرباز به عنوان یک پای ثابت خودمراقبتی و التیام توصیه میشود.
به همراه داشتن یک دفترچه در تمام روز میتواند سنگری باشد که گاه و بیگاه به آن پناه ببریم. چه روزهایی که غم غربت امانمان را بریده و چه روزهایی که دردش کمتر حس میکنیم، نوشتن را تبدیل به یک آیین روزانه کنیم. بدون فکر کردن و بدون اینکه لازم باشد بعدا آن را بخوانیم یا حتی نگهش داریم.
غم غربت و احساس تنهایی
ما یا در در احساس تنهایی به خاطر غم غربت غرق خواهیم شد و یا شنا کردن در آن یاد خواهیم گرفت و چه غریزهای مهمتر از غریزه بقا برای یاد گرفتن شنا؟ این اندوه را بشناسیم و بدانیم شاید تا همیشه غم غربت جزوی از وجود ما خواهد بود.
به مرور کنار آمدن با آن را یاد خواهیم گرفت. اهمیت یادگیری این مهارت، کمتر از اهمیت یادگیری زبان نیست. فقط چیزی شبیه آیلتس یرای آن وجود ندارد که بفمیم پاس کردهایم یا نه!
۲. کاهش غم غربت از طریق ارتباط
بعد از شناسایی حس غم غربت، پذیرفتنش و کنار آمدن با آن به عنوان بخشی از زندگی جدید ما، وقت آن میشود که به فکر التیام از طریق آشنا شدن با فضای غریبه باشیم تا از غریبه بودن دربیاید! در ادامه به چند راه اشاره میکنیم که میتواند یک جعبه ابزار برای مواجه با لحضاتی باشد که، این غم به دلمان چنگ میاندازد.
پیدا کردن دوستانی از کشور خودتان
این فقط یک توصیه جانبی است:«انجمنها و یا پاتوق ایرانیها را در شهری که برای اقامت انتخاب کردهایم پیدا کنیم». با یک جستجو در اینترنت در شهر خودمان یا شهرهای نزدیک، انجمن ایرانیهای مقیم فلانجا را پیدا خواهیم کرد. یا پاتوقهای ایرانی، رستورانها و غیره. اما توصیه اصلی کدام است؟
پیدا کردن دوستان محلی
زبان مشترک را نه ادبیات فارسی، بلکه چیزی فراتر از آن قرار دهیم. در کنار تمام حس تعلقی که به همزبانهای خودمان داریم، شناخت «انسان»هایی از زبان و فرهنگ دیگر را به شکل یک ماجراجویی پی بگیریم تا جهان درونیمان را بزرگتر کنیم.
به مرور درک خواهیم کرد که زبان احساسات و افکار و ادراکات بدون اینکه وابسه به کلمات فارسی و انگلیسی باشد، ادراکات مشابهی دارد. ادراکاتی که جنس خالصی از انسانیت دارد. این کشف لذتبخش را به خودمان هدیه بدهیم و دوستیهایی ورای مرزهای ذهنی بسازیم. پیدا کردن دوست، بخشی از سفر جدید رشد، در زندگی ماست.
۳. مقابله با غم غربت با وصل شدت به محیط جدید
همه چیز غریبه است؟ آشنایش کن!
چیزهای زیادی برای کشف کردن داریم. اگر به این ماجراجویی جدید که میتواند در زندگیمان جریان پیدا کند، دل بدهیم، دیگر غم غربت به اندازه قبل آزارمان نخواهد داد. چرا؟ چون ما در حال ساختن خاطرههای جدیدی در وجود خودمان هستیم. تجربههایی که هر تبدیل به تعلقهایی جدید خواهد شد.
امتحان غذاهای محلی
برای این ماجراجویی جدید، از چشایی غافل نشویم کنیم. بالاخره که باید غذا بخوریم. اما دلتنگی برای طعم قورمهسبزی را، با ماجراجویی برای یک طعم جدید خنثی کنیم. بگذاریم طعمها و عطرهای جدید در زندگیمان رخنه کند.
عکاسی از نقاط زیبا و جالب شهر
دیدن با تماشا کردن فرق میکند. پس تماشا کنیم. از سنگفرشهایی که با سنگفرششهرمان فرق دارد گرفته تا تمام محیطی که در اطرافمان است و مثل هرجای دیگری زیباییها و زشتیهای خودش را دارد.
بعد از فعال کردن دکمهی تماشا در ذهنمان،در هر فرصتی که دست داد، منظرههای جدید به به حافظه بصریمان اضافه کنیم. میتوانیم برای عجین شدن با این تصاویر جدید از آنها عکس بگیریم و رد پای زندگی جدید را در جایی ثبت و ضبط کنیم.
پیدا کردن سرگرمی تازه
به سرگرمیهای تازه فکر کنیم. حتی به سرگرمیهایی که قبل از مهاجرت فرصت یا شرایط کشف آن را نداشتهایم. چک لیست درست کنیم. این سرگرمی میخواهد رفتن به کلاس رقص باشد یا فیلم دیدن در سینماهایی متفاوت، آن را در برنامه ثابت خود بگنجانیم.
تمرکز روی بهبود زبان
حالا ما یک درس داریم که یادگیری آن هیچ وقت تمام نمیشود. دانستن یک زبان جدید اگر پیش از این یک ابزار برای ارتباط برقرار کردن با دیگران بوده است، حالا دیگر بخشی از هویت ما هم هست. چرا؟ چون قرار است به جای فکر کردن به زبان فارسی و ترجمه کردن آن در ذهنمان به انگلیسی، یاد بگیریم به زبان انگلیسی فکر کنیم.
اینکار چه با جامعه جدید در ارتباط گسترده قرار گرفته باشیم (مثل سرکار رفتن یا دانشگاه)، چه نه، باید یک نرمش ذهنی مداوم برای ما باشد. پس به جای خودخوری به خاطر غم غربت، مسیر سازنده عجیین شدن با زبان را دریابیم.
ذات یادگیرفتن چیزهای جدید، دوای خیلی از دردهاست، از جمله دردی که به خاطر غم غربت به دوش میکشیم.
۴. مدیریت ارتباط با وطن
هر جای دنیا که برویم، ارتباط ما با کشورمان بخشی از هویت ماست و لازم نیست با بریدن نقاط اتصال خودمان با این بخش از هویتمان، غم غربت را چاره کنیم. اگر این کار را کنیم یعنی داریم بخشی از درون خودمان را انکار میکنیم. ما تا همیشه دلمان برای مردم خودمان خواهد تپید و ممکن است نتوانیم نسبت به اتفاقات کشورمان بیتفاوت باشیم.
هیچ اشکالی ندارد. اما حواسمان باشد در نگاه به جایی دیگر از واقعیت زندگی روزمره جدیدمان (که حالا آنجا کشور مادری)، موقعیتی که حالا در آن قرار گرفتهایم را پس نزنیم. حالا که بدن ما در نقطهای دیگر از دنیاست، به ذهنمان فرصت دهیم با او همسو شود و عادتها و رویههای جدید خودش را شکل دهد.
مدیریت استفاده از شبکههای اجتماعی
در روزهایی که داریم با شرایطی جدید مواجه میشویم؛ دیدن این تصویر که دوستانمان بدون ما در کافهای که پاتوقمان بوده جمع شدهاند، کمکی به ما نمیکند. تا مدتی از هرچیزی که دلتنگترمان میکند فاصله بگیریم.
حواسمان باشد که ما برای تطبیق و سازگاری با موقعیت جدید زندگیمان، نیاز داریم تا از روان خودمان مراقبت کنیم. باید کمتر خودمان را در معرض تصاویری قرار دهیم که داغ دل مارا تازه میکنند.
دریافت حمایت عاطفی از خانواده
به خاطر ترس از بغض کردن، ارتباط با عزیزانمان را کم و محدود نکنیم. ما تا همیشه افرادی در زندگیمان داریم که فارغ از مسافت در دل ما جای دارند. ارتباط قرار گرفتن با آنها میتواند تسکین دهنده غم غربت باشد.
بله، ما سوگوار دور شدن از آدمهای عزیزمان هستیم اما، آنها هنوز هستند و صدا و تصویر و عشقشان را میتوانیم با حفظ ارتباط دریافت کنیم. به قول سعدی:«در مهر تفاوت نکند بعد مسافت».
استفاده از اشیائی که با آن خاطره داریم در محیط جدید
یک کفش پاره و مندرس داریم که بارها با آن کوه رفتهایم و دوستش داریم؟ آن را با خودمان ببریم! یک حوله داریم که مادر برای تولدمان آن را خریده؟ آن را باخودمان در مهاجرت همراه کنیم. تعلق فقط مربوط به آدمها نیست. ما به اشیا نیز حس تعلق داریم.
بله شاید نشود یک پیانو با خود کول کرد و به مهاجرت برد. اما از چیزهای کوچکی که حالمان را خوب میکند نگذریم. تمام بندهای خود را از زندگی گذشته پاره نکینم. بعضی اشیا کمک میکنند تا در هجمه تغییر بزرگی به اسم مهاجرت، خودمان را گم نکنیم یا بهتر بگوییم، خودمان را از دست ندهیم. در محیط اطرافتان از وسایل و اشیائی که با آن خاطره دارید استفاده کنیم.
۵. تسکین غم غربت با مراقبت بیشتر از خود
یک چک لیست خودمراقبتی برای خودمان بسازیم. همان اندازه که روان و ذهن ما لازم دارد که با موقعیت جدید سازگار شود، بدن ما نیز باید خودش را با شرایط جغرافیایی جدید سازگار کند. مراقبت از جسم مسئولیت جدید و مهم ما در مهاجرت است. چرا که ممکن است این تغییر بزرگ، سلامت جسمی را هم متاثر کند. پس به تمام راههایی که میتوانیم برای حمایت از خودمان و بهتر کردن حالمان از این زاویه انجام دهیم فکر کنیم.
ورزش کردن و رسیدگی به تغذیه
ماجرای اضافه وزن یا کاهش وزن وسط نیست. مسله تاثیر تحرک و تغذیه با کیفیت بر سلامتی است. اگر تا امروز به آن دقت نکردهایم برایش برنامهریزی کنیم. یک پیاده روی ساده را هم که شده، در روزمرگی خود بگنجانیم و تعادل ارزشهای غذایی را بشناسیم و در حد توانمان به آن پایبند شویم.
حفظ عادتهای خوب گذشته و علایق
اگر عاشق فیلم دیدن، نقاشی کردن یا ساز زدن هستیم، خودمان را به حفظ آن در زندگیمان پایبند نگه داریم. چراکه این عادتها و علایق قلابهایی هستند که مارا به خودمان و آنچه تا امروز از خودمان درک میکنیم وصل نگه میدارند. ما قرار نیست به خاطر سازگار شدن، فردیت خودمان را درکشور جدید کلا دور بیندازیم. اگر عادت ۶ صبح قهوه خوردن داریم با پافشاری آن را حفظ کنیم.
۶. کنار آمدن با دلتنگی مهاجرت با توسعه فردی
همانطور که در ابتدای مقاله اشاره کردیم، خودشناسی یک پروسهای است که میتواند به بهانه مهاجرت در ما شکل بگیرد و چه بسا منجر به کشف استعدادها و علایق جدیدی در ما شود. ممکن است لازم باشد به بینشها و آگاهیهای جدیدی برسیم که تمام اینها به ما کمک میکند نه فقط بر غم غربت که بر تمام سختیهای زندگی قویتر غلبه کنیم.
یادگیری مهارت های جدید و مورد نیاز
غیر از آن یادگیری مهارتهای جدید و توسعه فردی، مسیری تمام نشدنی است که میتوانیم در شرایط جدید روی آن تمرکز کنیم. پس رشد کردن در زمینه مهارتهای اجتماعی یا شغلی دریچه جدیدی است که میتواند تنفسی به فضای درونیمان بدهید تا از غم غربت فاصله بگیریم.
خروج از ناحیه امن و تمرین ریسک پذیری
کارهای جدید را امتحان کنیم. چالشهایی برای خودمان تعریف کنیم که خارج از منطقه امن ماست. این خارج از منطقه امن برای یک نفر امتحان کردن بانجی جامپینگ است، برای دیگری فقط تمرین لبخند زدن به غزیبهها یا صحبت کردن اتفافی با آدمها در پارک. مهاجرت میتواند فرصتی باشد تا منطقه امن خودمان را بزرگ و بزرگترکنیم و اجازه ندهیم غم غربت، جرات و جسارت زندگی کردن را از ما بگیرد.
تمرین استقلال
این که خودمان از پس نیازهای خودمان بر بیاییم، یکی از بزرگترین قدمهای بلوغ شخصیتی است. قدمی که برای خیلی از ما در مهاجرت اتفاق میافتد. اتکا به خود در تمام زمینههای ضروری زندگی مهارتهایی میخواهد که تمرکز کردن روی هیمن یک مورد هم برای کسی که استقلال را قبل از مهاجرت تجربه نکرده، میتواند یک چالش بزرگ باشد.
اما ما رشد خواهیم کرد و به مرور به اوضاع مسلط خواهیم شد. هر چقدر بیشتر مستقل شویم، غم غربت کمتر از قبل آزارمان خواهد داد.
۷. کنار آمدن با دلتنگی در غربت از طریق گفتگو با افراد متخصص
خیلی از ایرانیها هستند که دریافت مشاوره یا گرفتن جلسات کوچینگ را به زبان فارسی حفظ میکنند. این میتواند یک نقطه اتصال کلیدی برای ما باقی بماند تا روزی که، حس کنیم در شرایط جدید به لحاظ روحی مستقر شدهایم.
اگر در مرحله آمادگی برای مهاجرت از کمک مشاور یا کوچ بهره نگرفتهایم، غم غربت از آن چیزهایی است که میتواند با همراهی یک کوچ، زودتر التیام پیدا کند. التیام پیدا کند تا متوفقمان نکند. ما باید برای جنگیدن و ساختن زندگی جدید از هر امکانی که بتواند کمکمان کند بهره ببریم. یکی از آنها کمک گرفتن از جلسات کوچینگ است.
من حدیث مجد کوچ مورد تایید فدراسیون بینالمللی کوچینگ هستم.
برای ثبت نام در یک جلسه کوچینگ رایگان، فرم زیر را پر کنید
سخن آحر
به طور خلاصه، این استراتژیها را در چمدان بریزیم و با خودمان به مهاجرت ببریم:
- خودشناسی بیشتر: یادگیری خلوت کردن با خود، روزانه نویسی و … .
- ساختن چتر حمایت عاطفی: پیدا کردن دوستانی از کشور خودمان ، پیدا کردن دوستان غیر ایرانی و ارتباط با خانواده.
- وصل شدن به محیط جدید: امتحان غذاهای محلی، عکاسی از نقاط زیبا و جالب شهر، پیدا کردن سرگرمی تازه و تمرکز روی بهبود زبان.
- حفظ تعلقها: حفظ وسایل و اشیائی که با آن خاطره داریم.
- حذر کردن از تصویرهای دلتنگکننده: محدود کردن استفاده از شبکههای اجتماعی.
- خودمراقبتی: ورزش کردن و رسیدگی به تغذیه، حفظ عادتهای خوب گذشته و علایق فردی.
- توسعه فردی: یادگیری مهارت های جدید و مورد نیاز، خروج از ناحیه امن و تمرین ریسک پذیری، تمرین استقلال.
- گفتگو با افراد متخصص: همراه شدن با جلسات کوچینگ تا استقرار ذهنی در شرایط جدید.