«اَه!حتی فلانی هم مهاجرت کرد!». اینستاگرام را میبندیم و با قیافه درهم رفته، مینشینیم یک گوشه به نشخوار فکری: «واقعا باید رفت از این خراب شده! نه! واقعا باید رفت».
این فکر را میکنیم اما از روی کاناپه تکان نمیخوریم. نه کلاس زبان را شروع میکنیم نه حتی یک سرچ ساده که کجا میشود رفت و برایش چه کاری لازم است. کمی خودخوری میکنیم و حواس خودمان از موضوع پرت میکنیم تا دفعه بعد که کسی خبر رفتنش را بدهد.
یا برعکس ممکن است جوگیر شویم و در گوگل دنبال قبولی تضمینی در آیلتس بگردیم!
بعدش فکرهای قطاری ردیف میشوند: «نکند بمانم و پشیمان شوم؟». یا برعکس: «نکند بروم و پشیمان شوم!»
این وضعیت خیلی از ما شده است. شاید در این یکی دو سال اخیر که بحرانهای اجتماعی و اقتصادی بیشتر از قبل زندگیمان را متاثر کرده، بیشتر.
در این مقاله به چند دلیلی اشاره میکنیم که نباید به خاطر آنها تصمیم به مهاجرت بگیریم. همچنین مواردی که دلایل محکمی برای حذر از مهاجرت نیستند. نگاهی به این دلایل، شروع پیدا کردن معیارهای درستی برا خودمان است که، بدانیم بالاخره مهاجرت کنیم یا نه.
به این ۴ دلیل تصمیم به مهاجرت نگیرید!
واقعیت این است که هیچ حکم کلی برای تصمیمهای مهمی چون تصمیمگیری برای مهاجرت وجود ندارند. نمیشود گفت به طور کلی مهاجرت خوب است یا بد. هنر ما این است که «خوبِ خودمان» را پیدا کنیم. برای «من» چه تصمیمی خوب است. اصلا بیایید کلمه خوب یا بد را دور بریزیم؛ چه تصمیمی برای من «مناسب» است؟ آیا مهاجرت برای من مناسبتر است یا ماندن؟
پیدا کردن دلایل اشتباه برای مهاجرت، میتواند ما را یک قدم به یافتن هدف درست نزدیک کند. شاید آن هدف را داشته باشیم، اما در غبار خطاهای ذهنی گم شده باشد. لازم داریم پیدایش کنیم تا حس ثبات درونی را تجربه کنیم. چه در ماندن، چه در رفتن.
۱. چون همه دارند مهاجرت میکنند!
لازم است در مقابل این فکر سمی که :«چون خیلیها دارند میروند پس کار درستی است.» مقاومت کنیم. آگاه باشیم که ما منحصر به فرد هستیم و چیزی که ما را در زندگی خوشحال و راضی نگه میدارد، ضرورتا همان چیزی نیست که دیگران را خوشحال کرده است. (اگر خوشحالشان کرده باشد.)
۲. عکسهای خوش آب و رنگ از مهاجرت
چند کفتر عاشق در اینستاگرام دیدهایم که وقتی خبر جداشدن آنها را شنیدیم، از تعجب دهانمان باز ماند؟
اگر کسی عکس خود را در کنار ساحل استوری میکند و مینویسد که خوشحال است، یعنی واقعا خوشحال است؟
۳. دوستانم دارند میروند و تنها شدهام
آدمها به هزار دلیل ممکن است دوستیهایشان را از دست بدهند. مهاجرت فقط یکی از آنهاست. ممکن است ازدواج، سبک زندگی آنها را تغییر بدهد و دور شوند. ممکن است فرزنددار شدن، فرصت معاشرت را از آنها گرفته باشد. ممکن است شغلشان اولویتشان بشود و دیگر معاشرت با دوستان برایشان در اولویت نباشد.
تازه اینها پایانهای خوش است. احتمال اختلاف نظرها و تنشها را کنار میگذاریم. پس ناراحتی از تنها و بیرفیق شدن دلیل خوبی برای مهاجرت کردن نیست.
۴. چون آنجا دیگر سختی نخواهم کشید
«به محض رسیدن از فردایش دیگر عشق و حال!».
متاسفانه از این خبرها نیست. باید خودمان را برای سختی آماده کنیم. خوب پول در خواهید آورد، در صورتی که خوب کار کنید. شاید حتی بیشتر از قبل. سختیهای دیگر مهاجرت، که جداگانه باید به آنها فکر کنیم بماند. افسردگی مهاجرت یا سندروم اولیس، یکی از آن چیزهایی است که باید در مورد آن اطلاعات کسب کنیم.
به این ۳ دلیل برای مهاجرت نکردن و ماندن تصمیمگیری نکنید
در جهانی زندگی میکنیم که متولد شدن در یک کشور به معنی قطعیت در زندگی در همان کشور نیست. این موضوع مختص ایران هم نیست. در هر کشوری با هر سطح توسعهیافتگی، مهاجرت یکی از هزاران تصمیمی است که ممکن است آدمها برای ایجاد تغییر زندگی شان بگیرند. مهاجرت، دیگر مثل گذشته، آنقدرها هم موضوع دور از فکری محسوب نمیشود.
بنابراین به همان اندازه که ممکن است به دلایلی اشتباه تصمیم به مهاجرت بگیریم، ممکن است به دلایلی اشتباه از آن منصرف شویم یا اصلا حتی بررسیاش هم نکنیم. بعضی از این فکرها ممکن است آنقدر پس ذهن باشد که خودمان هم به آن آگاه نباشیم، اما باعث میشوند وقتی به مهاجرت فکر میکنیم، مضطرب شده و از آن منصرف شویم. گاهی اوقات ترس از شکست در نتیجه همین افکار شکل میگیرد. یا ترس از آیندهای که مواجه شدن با آن برایمان سخت است.
۱. مهاجرت یعنی تنهایی
تنهایی یک چیز است، احساس تنهایی یک چیز دیگر. تنهایی یعنی خلوت شدن دور و برمان از افراد، که میتواند خود خواسته یا به جبر شرایط باشد. مثل تجربهای که در دوره کرونا از سرگذراندیم. اما احساس تنهایی از عدم ارتباط موثر ما با خودمان ریشه میگیرد.
درست است که احتمالا با مهاجرت کردن دور و برمان از افراد آشنا خالی میشود، اما احساس تنهایی مربوط به قطع بودن ارتباط ما با درون خودمان است. اگر روی خودشناسی و خودآگاهی کار نکنیم، احساس تنهایی با ما خواهد بود، چه در کشور خودمان چه در کشوری دیگر. چه دربین دوستان و آشنایان، چه در بین آدمهای غریبه.
اما خالی شدن دور و برمان راهکارهای دیگری دارد که، غصه خوردن جزو آنها نیست. ما خواهیم توانست به مرور دوستان جدیدی پیدا کنیم تا زندگی در کشور جدید برایمان احساس تعلقهای جدیدی را رقم بزند.
۲. مهاجرت یعنی از صفر شروع کردن
مهاجرت یعنی از صفر شروع کردن؟ آیا کسانی که مهاجرت کردهاند مثل یک آدم بکر در جامعه جدید فعالیت کردهاند؟ بیایید اینطوری به مسئله نگاه کنیم، به نظرتان مهارتهایی که در زندگی یاد گرفتهایم همگی مختص کشور خودمان است و ما هیچ چیز جهانشمولی یاد نگرفتهایم؟ اگر زبان انگلیسی را کنار بگذاریم، در بقیه موارد به مهارتها و دانشهای جهان شمولی که بلدیم فکر کنیم.
فرض کنیم ما در کشورخودمان یک مدیر فروش موفق هستیم که به زبان بدن مسلطیم و میدانیم ارتباط چشمی چقدر در مذاکره موثر است. همچنین میدانیم دست به سینه نشستن در جلسه مذاکره به جای جذب کردن طرف مقابل، حذر ایجاد میکند. آیا این به زبان ربط دارد یا یک مهارت انسانی است؟
مثال دیگر مهارتهای شغلی عمومی و اختصاصی ماست. اکسل در ایران با اکسل در آمریکا فرق دارد؟ آیا زبان برنامهنویسی، قوانین طراحی گرافیک، تدوین یا نقشهکشی در ایران و آلمان فرق دارد؟ میتوانیم برای اینکه خیالمان راحت شود، یک چک لیست از مهارتهایی که بلدیم و در همه جای دنیا کاربرد دارد بنویسیم. از سادهترین چیزها هم نگذریم. حتی از آشپزی!
اگر مهاجرت را مناسب خود میدانید اما باور شروع کردن از صفر مانع شما شده شاید باید روی مهارت ریسکپذیری خود بیشتر کار کنید.
۳. مهاجرت یعنی بی مسئولیتی نسبت به کشور خود
عرق ملی آدمها را به خاطر رفتن یا ماندن در کفه ترازو نگذاریم. اگر این کار را میکنیم یعنی داریم چند برابر، خودمان را قضاوت میکنیم. مهاجرت صرفا یک تصمیم شخصی برای زندگی است. هر چقدر حوزه موضوعاتی که مقدس میدانیم (مثلا مقدس دانستن زندگی در کشور خودمان به خاطر حس وطنپرستی)، کمتر باشد، آزاد اندیشانهتر برای زندگیمان تصمیم خواهیم گرفت. پس در دام تقبیح آنکه رفته و تحسین آنکه مانده نیافتیم.
واقعیت این است که کسی برای ماندن در ایران از ما تقدیر نمیکند. برای رفتن هم کسی حق ندارد سرزنشمان کند. پس اگر تصمیم به رفتن گرفتیم احساس گناه نکنیم و اگر تصمیم به ماندن گرفتیم با احساس قربانی بودن، از دنیا طلبکار نشویم.
میبینید؟ ممکن است فکر کردن به مهاجرت، فارغ از نتیجهاش، فرصتی باشد تا برخی باورهای ناکارآمد خود را تغییر دهیم .
پیش از تصمیمگیری برای مهاجرت این سوالها را از خود بپرسیم
اما بعد از کنار گذاشتن خطاهای ذهنی که روی تفکر منطقی ما سایه میاندازد، نوبت پیدا کردن دلایل واقعبینانه برای رفتن یا ماندن است. بله صورت مسئله آنقدر صبح و شب به ما یادآور میشود که، اگر در ایران ماندهایم هم، باید آن را به جای یک جبر ناگزیر، تبدیل به یک «انتخاب» کنیم.
معیارهای ما برای تصمیمگیری در مورد مهاجرت چیست؟
ارزشها در زندگی چیزهایی هستند که فکر میکنیم و یا معتقدیم برایمان مهم هستند. با آگاهی از ارزشهایمان است که، میتوانیم درک کنیم چه معیارهایی را برای تصمیم به مهاجرت در نظر بگیریم. البته واقعا فرقی نمیکند که میخواهیم چه تصمیم مهمی برای زندگیمان بگیریم. هرچیزی که باشد، ارزش های فردی ما شبیه قطبنمایی عمل میکند که، میتوانیم براساس آنها مسیر خود را انتخاب کنیم.
برای مثال اگر حمایت و مراقبت از پدر و مادرمان برایمان ارزش باشد، ممکن است به خاطر این اولویت وزنه تصمیمگیری ما برای ماندن در کشور خودمان سنگینتر باشد. موقعیتی که فیلم معروف جدایی نادر از سیمین بر آن اساس ساخته شد. این فیلم روایت زن و شوهری بود که، ارزشهای متفاوتی داشتند و این موضوع، روی توافق آنها برای مهاجرت سایه انداخته بود.
دستاوردهای غیر مادی من در ماندن یا رفتن چیست؟
برای برخی از افراد وجه و اعتبار اجتماعی آنقدر ارزش محسوب میشود که، فارغ از کیفیت زندگیشان، ترجیح میدهند در بین مردم همزبان خودشان زندگی کنند. آنها ممکن است بتوانند در کشوری دیگر چشمانداز مالی بهتری را تصور کنند، اما معیار اصلی آنها برای انتخاب محل زندگی، جایی باشد که بتوانند سرمایه اجتماعی خود را حفظ کنند.
ما ممکن است در کشور خودمان شرکتی از آن خودمان داشته باشیم با تعدادی کارمند، اما در کشوری دیگر تبدیل به یک کارمند عادی شویم و جایگاه شغلی که به آن رسیدهایم را از دست بدهیم. اگرچه ممکن است با همان در آمد کارمندی در کشوری دیگر بتوانیم در طولانی مدت رفاهی به دست بیاوریم که، در کشور خودمان به دست نمیآمده یا اینکه به سختی به دست میآمده. از همین مثالها میتوانیم متوجه شویم که تعریف سختی هم برای افراد مختلف فرق دارد.
آیا حاضرم سطح زندگیام پایین بیاید؟
دوستی تعریف میکرد که در لندن مجبور شده برای منتقل کردن یک تشک خوشخواب به خانه جدیدش از مترو استفاده کند. چون هزینه باربری در لندن برای او اندازه هزینه چندین هفتهاش آب میخورده. آیا حاضر هستیم حداقل تا مدتی، بیخیال امکانات روزمرهای که در کشور خودمان داریم بشویم؟ ممکن است ناچار شویم تا مدتی سطح زندگیمان را پایین بیاوریم.
اگر در کشور خودمان حوصله مترو سوار شدن نداشته باشیم، باید بدانیم مدام اوبر گرفتن (تاکسی آنلاین مشابه اسنپ و تپسی در ایران) در کشوری دیگر، ممکن است ما را از نظر مالی به دردسر بیندازد!
این فقط یکی از مشکلات مهاجرت است. برای اینکه بدانیم چه شرایطی در انتظار ماست لازم است به تک تک مشکلاتی که قرار است با آن مواجه شویم فکر کنیم.
بودجه مورد نیاز مهاجرت را چگونه تامین کنم؟
اگر با یک پذیرش شغلی یا یک بورس کامل تحصیلی موفق به پذیرش شده باشیم، شرایط سرراستتر است. در سایر موارد باید هزینه حداقل یک سال زندگی در کشور دیگر را محاسبه کنیم. ازهزینه مسکن گرفته تا سایر هزینهها. چون ممکن است تا پیدا کردن منبع در آمد جدید، ناچار باشیم مدتی از پسانداز خود خرج کنیم.
قبل از آن هم هزینههای مربوط به پروسه مهاجرت هست. وکیل، بلیت، سفر برای سفارتخانه و غیره.
با دلتنگی یا همان غم غربت چه کنم؟
ما در قبال تجربه جدیدی که در کشور جدید به دست میآوریم، چیزهایی را از دست خواهیم داد. سوگواری برای دور شدن از فضاهای آشنا و تمام افراد و مکانهایی که نسبت به آن احساس تعلق داشتهایم، بخش جداییناپذیر مهاجرت است.
این تعلقات عاطفی برای بعضیها پررنگتر و برای برخی دیگر کمرنگتر است. ما بسته به نوع شخصیت و روابطی که در زندگیمان داشتهایم، همگی در صورت مهاجرت، درصدی از حس دلتنگی را تجربه خواهیم کرد. از خودمان بپرسیم که آیا از نظر روانی، برای آن آماده هستیم؟
پرونده مهاجرت را یک بار برای همیشه ببندیم
از خودمان توقع نداشته باشیم که برای تصمیم به مهاجرت سریع به نتیجه برسیم. اما زیاد هم طولانیاش نکنیم. زمان ما بیانتها نیست. پرونده تصمیم به مهاجرت را یک بار برای همیشه ببندیم. «چرایی» درست را پیدا کنیم. اگر ماندهام چرا؟ اگر میخواهم بروم چرا؟
از خودمان بپرسیم، آیا چراییهایی که فکر میکنم دارم، واقعا درست است؟ هر فردی با دیگری متفاوت است و ممکن است دلایل درست یا اشتباه خودش را داشته باشد.
اگر تصمیم گیری در این مورد برای شما دشوار است، پیشنهاد میکنیم مقاله ترس از تصمیم گیری را مطالعه کنید
برای تصمیم گرفتن محدودیت زمانی بگذاریم
مواردی که در این مقاله به آنها اشاره شد، تنها چند مورد از دلایلی بود که ممکن به اشتباه ما را برای مهاجرت یا ماندن متقاعد کرده باشد. شاید به تغییر دیگری نیاز داشته باشیم. شاید هم باید دست از تردید برداریم و مهاجرت همان چیزی باشد که نیاز داشته باشیم.
هرچه هست برای فهمیدنش برای خودمان محدودیت زمانی بگذاریم و مثلا مشخص کنیم که در سه ماه آینده پرونده این موضوع را خواهم بست. در این مدت از تمام امکاناتی که میتوانیم کمک بگیریم تا، موضوع برایمان شفاف شود. در این راستا استفاده از خدمات لایف کوچینگ ، میتواند به ما کمک کند تا بتوانیم بهتر تصمیم بگیریم.
جلسات کوچینگ؛ راهی برای تصمیم گیری بهتر و مصممتر در مورد مهاجرت
بخشی از مسیر شفاف شدن ما با خودمان، میتواند با گفتگو و صحبت با دیگران اتفاق بیافتد. جلسات کوچینگ در این خصوص میتواند راهگشا باشد. خیلی وقتها ما در خلال صحبت با افراد دیگر متوجه ارزشهای فردی، اهداف و یا خطاهای ذهنیمان میشویم.
با همراهی یک کوچ، اهداف و ارزشهای خود را مرور میکنیم تا بتوانیم در یک بازه زمانی پرونده مهاجرت کردن یا نکردن را برای همیشه ببندیم و از زندگی در شک و تردید رها شویم.
میتوانید همین حالا در یک جلسه کوچینگ خصوصی رایگان ثبت نام کنید: