هدف و رویا، دو مفهومی هستند که گاهی با یکدیگر اشتباه گرفته میشوند. اگرچه بیربط به یکدیگر نیستند و مکمل هم هستند، اما معناهای متفاوتی دارند. میتوان گفت بدون قدرت روياپردازی نمیتوان هدف گذاری کرد و بدون هدفگذاری، نمیتوان برای رسیدن به رویا قدمی برداشت.
در این مقاله در مورد اهمیت قدرت رویاپردازی صحبت میکنیم. در مورد اینکه تفاوت آن با هدف چیست و چطور میتوانیم با درک تفاوت رویا و هدف، از آنها برای موفق شدن استفاده کنیم.
تفاوت هدف با رویا
اهداف، نتایج مطلوبی هستند که برای رسیدن به آنها برنامه و تعهد داریم. جذابیت هدف این است که شفاف است و در یک چهارچوب زمانی مشخص و با قدمهایی واضح به سمت آن میرویم. ما خواستهای داریم که هم از زمان آن خبر داریم و هم از قدمها و تلاشی که برایش نیاز است.
چند نمونه از اهدافی که هر فرد میتواند در زندگی خود داشته باشد را با هم مرور کنیم.
- در عرض ۲ ماه گواهی رانندگی بگیریم
- در هر ماه حداقل یک کتاب بخوانیم
- تا سال دیگر بدنی عضلانی داشته باشیم
- برای سالگرد ازدواجمان یک مهمانی با دوستان نزدیکمان بگیریم
اما رویاها افکار، تخیلات و آرزوهایی هستند که میخواهیم به آنها برسیم و دوست داریم تجربهشان کنیم اما برنامهای برای اجرا آنها نداریم. ممکن است سالها در اعماق قلبمان نگهش داشته باشیم. رویاها معمولا تحت تاثیر چیزهایی که در اطرافمان میبینیم شکل میگیرند؛ از چیزهایی که خواندهایم و دیدهایم. گاهی نیز با مشاهده کارهایی که افراد مورد تحسین ما انجامشان میدهند، خیالپردازی میکنیم.
چند نمونه از رویاهایی که ممکن است فردی در ذهن خود به آن فکر کند عبارتند از:
- صاحب یک کارخانه اسم و رسم دار شویم
- هیچ بدهی و قرضی نداشته باشیم
- در بالاترین نقطه شهر یک پنت هاوس خریداری کنیم
- به دور دنیا سفر کنیم
درک تفاوت میان هدف و رویا باعث میشود تا از قدرت رویاپردازی، به شکلی سودمند استفاده کنیم. یاد خواهیم گرفت که این دو چطور میتوانند برای هموار کردن مسیر موفقیت به یکدیگر کمک کنند. در ادامه بینشهای مفیدی در این زمینه یاد خواهیم گرفت.
خیالبافی در مقابل عملگرایی
برای استفاده از قدرت رویاپردازی، باید تخیل خود را درگیر کنیم. یعنی عمیقاً در مورد چیزی که میخواهیم به دست آوریم، جایی که میخواهیم برویم، کسی که میخواهیم باشیم یا تجربهای که میخواهیم داشته باشیم فکر کنیم.
اما اگر برای رسیدن به رویا، اقدامی انجام ندهیم، همه چیز در همان قلمرو تخیل تمام میشود. در این صورت قدرت رویاپردازی نه تنها باعث موفقیت ما نخواهد شد، بلکه ممکن است مخرب هم باشد. عوارض رویاپردازی بیش از حد دور شدن از واقعیتهای زندگی است.
اما برخلاف رویاها، اهداف مستلزم تعهد برای دستیابی هستند. این تعهد خودش را در برنامه ریزی درست نشان خواهد داد.
قدرت رویاپردازی منجر به خلق اهداف میشود
هیچ هدفی بدون رویا وجود نخواهد داشت. در واقع این قدرت رویاپردازی ماست که باعث میشود هدف، یا اهدافی برای خود تعیین کنیم. باید آرزویی در دل ما باشد که با قدرت رویاپردازی به آن پر و بال بدهیم.
زمانی میرسد که شوق، باعث میشود آن را تبدیل به یک هدف کنیم. پس رویا قبل از هدف متولد میشود. اما برای اینکه در محدوده تخیل باقی نماند، باید با تبدیل کردنش به هدف، مالک آن رویا شویم. یعنی به استراتژی هدفگذاری نیاز داریم و باید با سختکوشی آنرا دنبال کنیم.
چطور مالک رویاهای خود شویم؟
ما میتوانیم در هر زمان، در هر حالتی و بدون هیچ آمادگیای برای عملگرایی، رویاپردازی کنیم. اما هدف داشتن اینگونه نیست؛ در واقع همانگونه که در مقاله هدف گذاری اسمارت به آن اشاره کردهایم، اهداف باید مدبرانه و با تعهد تعیین شوند و به اصطلاح SMART باشند؛ اسمارت بودن اهداف یعنی:
- در درجه اول واضح و مشخص (Specific) باشند
- قابل اندازهگیری (Measurable) باشند
- واقعبینانه و قابل دستیابی (Achievable) باشند
- مناسب (Relevant) باشند
- و در نهایت قابل زمانبندی (Time-based).
رویاپردازی هزینهای ندارد. ما میتوانیم کل شبانهروز را به رویاپردازی اختصاص دهیم. اما هدف نیاز به هزینه کردن دارد، هزینه ذهنی، زمانی، جسمی، مالی و…
پس اگر میخواهیم رویا را تبدیل به هدف کنیم، باید برای قدمهای مورد نیاز خودمان را آماده کنیم. درکنار تمام بخشهای فکری، تلاش و استمرار نکته کلیدی ماجرا است.
تبدیل رویا به هدف با ۷ نکته اساسی
این ۹ نکته به ما کمک میکند رویاهای خود را به سطح دیگری ببریم. قرار است آنها را تبدیل به اهدافی قابل دستیابی کنیم. اگر قابل تبدیل شدن به هدف نیستند، تکلیفمان را برای همیشه با آن مشخص کنیم.
قبل از اینکه رویای ما به اندازه کافی بالغ شود تا به یک هدف عملی تبدیل شود، باید با خودمان روراست شویم که واقعاً چه میخواهیم. رویای ما باید بتواند از تخیل به واقعیت برود. چند راهکار وجود دارد که می توان برای شفاف سازی رویاهای خود انجام دهیم. قدرت رویاپردازی با این چند نکته، موتور محرک ما در مسیر هدفگذاری و موفقیت خواهد شد.
۱. از داستانهای موفقیت الهام بگیریم
داستانهای الهام بخش افراد موفق را بخوانیم تا به رویاهای خود فکر کنیم. چنین داستان هایی به ما کمک میکنند تا برای رویاهای خود یک چشمانداز پیدا کنیم.
۲. آینده خود را تصور کنیم
ذهن خود را از تصاویر مرتبط با رویایمان پربار کنیم. این یک حقیقت شناخته شده است که ما همیشه به سمت تصاویری که در ذهن خود داریم کشیده میشویم. پس مشاهدهگر خوبی باشیم. مشاهدهی هر آن چیزی که به رویای ما نزدیک است و تصاویر را در ذهنمان ثبت و ضبط کنیم. تصاویری که قرار است به واقعیت تبدیل شوند.
۳. به رویای خود فکر کنیم
ذهن بسیار قدرتمند است و توانایی ایجاد مفاهیم تخیلی را دارد که می توانند به واقعیت تبدیل شوند. بیشتر بناهایی میبینیم، ابتدا در قلمرو ذهن وجود داشته اند. پس رویا را در فکر خود بپرورانیم و اجازه دهیم ایدههایی که حول آن خلق میشود، فضا داشته باشند.
۴. تصویر بزرگ را ببینیم
رویاپردازی خرجی ندارد، پس بزرگ فکر کنیم. تصویر بزرگترین رویای خود را ببینیم، بالاترین سطح ممکنی که فکر میکنیم میتوانیم به آن برسیم.
۵. رویای خود را بنویسیم
رویاهای خود را با نوشتن آنها ثبت کنیم. این کار آنها را واضحتر میکند. لازم نیست در هنگام نوشتن ملاحظهای به خرج دهیم. فقط آنها را همانطور که به ذهنمان میرسد بنویسیم. نوشتن، قدرت رویاپردازی ما را بیشتر و بیشتر میکند.
۶. رویای خود را به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم کنیم
ما باید برنامه و ساختاری برای رسیدن به رویای خود داشته باشیم و این شامل تعیین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خواهد بود که ما را در مسیر رویای خود قرار میدهد. اهداف کوتاه مدت ما در واقع پله های ما برای دستیابی به اهداف بلند مدت هستند و در نهایت ما را به سمت رویایمان هدایت میکنند.
بهطور مثال اگر میخواهید نقاش معروف و ماهری شوید، ابتدا باید بتوانید کار با مداد و سیاه قلم را یاد بگیرید تا در مراحل بعدی بتوانید کار با مداد رنگی، آبرنگ، رنگ و روغن و… را نیز یاد گرفته و بر هر یک از آنها مسلط شوید.
۷. رویاهای خود را با کوچینگ موفقیت به مسیری واقعی برای رشد تبدیل کنیم
گاهی اوقات ارزیابی اینکه رویایمان چقدر واضح است، چقدر واقعبیناینه است، چه قدمهایی برای آن لازم است و اصلا قابلیت تبدیل شدن به هدف را دارد یا نه، کار سختی است؛ مخصوصا اگر قدرت رویاپردازی بالایی داشته باشیم، ممکن است در بین ایدههای مختلف سردرگم شویم و سر آخر هیچ کدام را تبدیل به هدف نکنیم.
کمک گرفتن از کوچینگ موفقیت یکی از راههایی است که ما را از سردرگمی در میآورد. همراهی فردی که تخصصش هدایت افراد به سمت موفقیت است، شبیه این است که انرژی ذهنی خود را برای یک شروع قدرتمند برای رسیدن به زندگی دلخواهمان، دو برابر کرده باشیم.